تا صدای رعد و روشنی چند تا برق به گوش و چشم آسون میرسه یهو میزنه زیر گریه و شرً و شرً اشک میریزه…
نه انگار داره به حال ما گریه میکنه نه بخاطر ترسش از صدای مهیب رعد یا نور قریب برق، به حال ما که تشنهی تنها یک قطره از پاکی ، زلالی و صداقت اشکهاش در این زمونهی ناپاک، ریا و دروغ هستیم.
ولی ما رو باش که چتر میگیریم و از این همه عشق فرار میکنیم…
simin
مِی 12, 2009 در 4:54 ق.ظ.
سلام آقا
نمیتونستم اینجا رو باز کنم.
بابا خوب همه چیو خوب مینویسی ها.
چقدر عکس خوب دانلود کردی.
موفق باشی