تا صدای رعد و روشنی چند تا برق به گوش و چشم آسون می‌رسه یهو می‌زنه زیر گریه و شرً و شرً اشک می‌ریزه…

بارون

نه انگار داره به حال ما گریه می‌کنه نه بخاطر ترسش از صدای مهیب رعد یا نور قریب برق، به حال ما که تشنه‌ی تنها یک قطره از  پاکی ، زلالی و صداقت  اشک‌هاش در این زمونه‌ی ناپاک،  ریا و دروغ  هستیم.

ولی ما رو باش که چتر می‌گیریم و از این همه عشق فرار می‌کنیم…